زینب جونزینب جون، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره
هم نفس شدنمونهم نفس شدنمون، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره
محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 7 سال و 11 روز سن داره

مادرانه های من برای فرزندانم ...

18 - یه بابای شیطون ناقلا

سلام دخترکم خوبی فدات شم؟ عزیزم چهارشنبه مامان و بابا و داداشم رفتن باغ و من و خاله نرفتیم و خاله رفت خونه دایی و منم رفتم خونه خاله ... شب پنجشنبه به بابابیی اس دادم که در چه حالی گفت خوابیدم منم گفتم شب خوش ناراحت شدم که بهم اس نداده اخه همیشه قبل خوابش اس میده و با هم حرف میزنیم ... هیچی دیگه خوابیدیم و صبح اس دادیم صبح بخیر چیکار میکنی کجایی گفت تو لباسامم زیر باد کولر ... گفتم در چ حالی گفت زندگی دیگه مامانی خون خونم و میخورد .. خلاصه به رو خودم نیاوردم که ناراحت شدم که بابایی زنگ زد که بیست دقیقه دیگه برو دم در بابا میاد دنبالت کارت داره ... این که بابابزرگت کارم داشته باشه چیز عجیبی نیست اخه ما زیاد با هم حرف میزنیم ولی این...
27 مرداد 1393

17 - دلتنگی

سلام دختر کوچولوی مامان خوبی ؟ قربونت بشم که با هر لگدت دلمو میبری وروجک ولی خیلی بلایی هاااا ... امروز از صبح دارم هی نازتو میکشم که مامانی پاشو یه لگدی چیزی ... انگار با دیوار حرف میزنم همین که بابا اس داد دخترمون چطوره چنان به جنب و جوش افتادی که نگووووو ... حالا شما دنیا بیا منم بلدم برات ناز کنم ... خودت شروع کردیا یادت باشه ... یه چیزی رو باید الان با هم به توافق برسیم ... ببین نه من جای تو رو برای بابا میگیرم نه تو جای من و ... پس اینقد برا بابا خودشیرینی نکن من حسودیم میشه خب ... من عشق اول باباتما یادت باشه ... اوووووووووو خانوم چه لگدایی میزنی نازاحت شدی؟ همسر مهربون من که بابای شما میشن بر حسب تصادف یه هفتس ک...
21 مرداد 1393

16 - تولدت مبارک بابایی مهربووووون

سلام دختر مامان خوبی ؟ ببخشید عسلم که برات ننوشتم اخه مامانی داره برات لباس می بافه و سرش حسابی شلوغهههههه ... هفته پیش یه پیرهن نازت تموم شد و خیلی جیگر شده کی میای تنت کنی عشقممممم وقتی اون تموم شد بلافاصله برات یه شنل رو شروع کردم برای عیدت دخترم ... قرار بود پوست پیازی بشه ولی نخم کم بود کرمم قاطیش کردم نصف بیشترش رو بافتم دخترم ... ان شالله نخ بمونه پاپوش و تل هم برات درست کنم جیگرم .. مامانی من تو سه جا برای شما می نویسم ... یکی توی دفترم که من عاشق نوشتن تو دفترم و این مدت که نت نیومدم اون تو می نوشتم برات ... یکی توی کامپیوتر که با عکسای خودمون هست و یکی هم اینجا برای همین شاید یه سری اتفاقات از دستم در بره و اینجا نن...
13 مرداد 1393
1